شعر های نی نی کوچولو
امروز نی نی با مامانش رفته بودند با هم خرید
مامان زری برای نی نی یه دونه بادکنک خرید
نی نی نخ بادکنک و گرفته بود که در نره
چون می دونست مامان زری دیگه براش نمی خره
راه که می رفت بادکنکو به این ور و اون ور می زد
ضربه هایی به بادکنک با پا می زد با سر می زد
بادکنکه خورد به درخت ترقی کرد وترکید
نی نی کوچولو از این صدا ترسید کمی عقب پرید
او رفت جلو پیش درخت با گریه گفت : آهای چنار
زود باش برو یه بادکنک بخر برای من بیار
این جور به من نگاه نکن از این به بعد قهرم با تو
الان می گم پلیس بیاد اره کنه شاخه ها تو
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی